زندگی به روایت رنگ سفید
نقاب سفید
یه مدت که بگذره دیگه سخت نیست
میخندی و تظاهر برات همه کاری میکنه
یه جاهایی هستی ولی واقعا نیستی
یه جاهایی.....
شاید دیگه یه جا و یه زمان و یه مکان نباشه
ما دونفر شدیم با همون قالب
و چقدر تلخ زندگی را دور خواهیم زد
خوشبختی سفید
گاهی دنبال پول
گاهی دنبال ازدواج
گاهی سفر گاهی تحصیل
گاهی هیچکدام کافی نیست
گاهی پول راحتی میاره اما خوشبخت نیستیم
شاید خوشبختی یک مقطع و یک مقدار و یک شکل نیست
خوشبختی شاید تفکریست که از بچگی با ما بزرگ خواهد شد
خوشبختی را نمیتوان درس داد نه می توان یاد گرفت
..............
در مسیر هرکسی خوشبختی هست کافیست فکرمان متمرکز مسیر خودمان باشد
بزرگیه سفید
گاهی یه حرفایی و یه حسایی واقعا تکونت میده: وقتی یک معلول جسمی به من میگه نقطه ضعفه من معلولیتم نبوده هرگز، بلکه مادرمه. برا من یه دنیا حس بود یه چیز که تمام وجودمو یه دفعه گرفت وقتی از کاراش برای پر کردن جای برادر فوت شدش برای مادرش میگفت اونجا بود که تو سرنوشتش دوست داشتی مثل یه کبوتر بال بزنی و از بالا اونو درک کنی.
من هنوز اول راهم. یه راه........
نصیحت های سفید
یه تک نصیحت هایی هست
فقط مخصوص راه ما
همه جملاتو وقتی تنهام مرور می کنم
گاهی رعایت کردم گاهی اصلا نزدیکم هم نشدم
یه جاهایی زندگی وقتی گرد میشه و دایره ای
همین نصحیتهاست که راه رو باز میکنه
تنها داشته های زندگیم همین نصیحتهاست
شبیه نشانه هایی روشن
برای منی که همیشه تو تمی از سیاهی جلو میرم
جنس سفید
همه بی تفاوتی ها مشکوکه
همه کنترل ها مشکوکه
همه مهربانی ها همه گذشتها همه سلام ها
یه جا همه چی مشکوک شد
اینکه جنسها اعتمادشان به هم را از دس دادند
کسی که مشکوک نیست
کسیکه مورد اعتماد باشه
شاید یه جنس جدید باشه
شایدم هیچ جنسی نباشه یه چیز تو مایه های سفید
لبخند سفید
گاهی میشود با لبخندی کوتاه یک نفر را خورد کرد
گاهی دل میخندد و گاهی فکر
گاهی لبخندی بر فکر و گاهی بر دل
گاهی لبخند آخرین تظاهر یک فرد فوت شده است
گاهی لبخند عادت یک نوزاد به دنیای جدید است
لبخندی در آغاز و لبخندی بر پایان
یک لبخند و دنیایی متفاوت. به همین راحتی